سبد سبد ستاره

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سلام دوستان مدت طولانی هست که من دیگه بلاگفا نمیام.چشمهام اذیت میشهعلت اصلیش همینه. امشب هم که اومدم علتش اینه که بیکارم.یعنی در واقع بیکار نیستم.منتظرم.منتظرم کرفسها آبپز بشن.همه خواب و من بیدار.با خودم گفتم چیکار کنم یاد بلاگفا افتادم.کامنتهاتون رو دیدم .دلم خیلی تنگ شد براتون.میدونید اولش فقط به خاطر چشمهام نمی نوشتم ولی حالا یه علت دیگه همهست.خونه ما حالا یکساله که بوی خواهرانه به خودش گرفته.خدا یه دختر کوچولوی دیگه بهم داده.یه بچه شیطون و کاملا فراری از خواب.اینه که اصلا فرصتی ندارم.حالا شاید شبهایی که کرفس آبپز میکنم یه سری بزنم باز به اینجا سبد سبد ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 2:27

پدر بزرگم هم رفت...  

 

آمدنی می آید و رفتنی میرود

 

فقط اندوه است که برای ما به جا می ماند...

 

دلم براش تنگ شده...

 

 

سبد سبد ستاره...
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 116 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:49

از اردیبهشت ماه غیب شدم اصلا کلمه عبورم هم یادم رفته بود با بلاگفا قهرم نوشته هام رو حذف میکنه یه دفعه می بینی نصفش نیست .... حالا که اومدم یه سر برم ببینم دوستان در چه حالند نوشته شده در شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 13:32 توسط آیلار| سبد سبد ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 21:51

    یک مانتوی سبز رنگ داشت...سالی یکبار میشست...آستینهاش خیلی چرک بود ولی میگفت   هنوز تاریخی که پارسال مانتوش رو شسته نرسیده...اون زمانها یونیفرم مدرسه هنوز ایجاد نشده   بود ...یک مانتوی ساده حالا هر رنگی که باشه کافی بود...مقنعه کشدار هر رنگی که باشه...   فقط موها بیرون نباشه و مقنعه چانه دار باشه...مال عهد عتیق نیستیم ...من نیمه اول پنجاه و نه   ودوستم نیمه دوم پنجاه و هشت...اواخر دهه پنجاه  هستم که خودم رو بیشتر به شصتیها   نزدیک دیدم همیشه...   سال بعد همون مانتو رو می پوشید ولی مانتو نو شده بود...تعجب کردم...لبخندی زد و گفت   دادیم پشت و روش کردن.خیلی خوب شده بود...   از کلاس دوم دبیرستا سبد سبد ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 106 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:28

  دیشب گلنار رو کشتن...گلنار سریال معمای شاه...   من گلنار رو دوست داشتم...نباید این طوری میشد...یعنی واقعا اتفاق افتاده...   آخه یادداشتهای دکتر وزیری جزو منابع ساخت سریاله...   کسی رو که داره فرار میکنه نباید کشت...نمی دونم قانونه یا من این طور فکر میکنم...   آخه گلنار کاره ای نبود ...دوتا اعلامیه چاپ کرده بود همین...مجازاتش مرگ نبود که...   آیت الله کاشانی قبل مرگش یه حرفی به شاه زد که شاه نفهمید...   گفت:با کفر میشه حکومت کرد ولی باظلم نه.   کلا نفهم بوده...والا این فیلم که این طور نشون میده...که فکر نکنم اشتباه باشه...   اولا که اینهمه منابع اول فیلم میان و رد میشن از صفحه...   ثانیا اگه سبد سبد ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 115 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:28

    چند تا خاطره آزار دهنده داشتم که حالا با اینکه فراموش نشدن ولی ذهنم به شکل عجیبی   اونها رو یادآوری نمیکنه حتی اگه بخوام بهشون فکر کنم...   با یک روش روانشناسی اونها رو کم رنگ و یا شاید پاک کردم از ذهنم...   از همین اینترنت یاد گرفته بودم.   تصمیم گرفتم بنویسم تا شاید دیگران هم ازش بهره ببرند...   برای پاک کردن خاطرات بد و آزار دهنده واقعا کاربرد داره...   اول اینکه توی اتاق بی صدا و آروم دراز میکشی...بعد چشمهات رو میبندی و یک تلویزیون رو تصور   میکنی...از اون قدیمیها که کنترل از راه دور نداشتند...   این به این خاطره که ذهنت باور کنه وقایع مربوط به گذشته است  و در ضمن کنترل صدا و   تصویر ه سبد سبد ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 116 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:28

  تولد دخترکم بود...جشن تولد گرفتیم...   فامیلهای نزدیک رو دعوت کردیم...   کیک سفارش دادیم به شکل کیتی...   موهاش رو بردم آرایشگاه درست کرد ...   خیلی ناز شد...   مهمونها اومدند و جشن کوچولومون شروع شد...   امان از دست حسادت برادر زاده شوهرم...   خیلی بچه ام رو اذیت میکرد...   چند بار اشکش رو درآورد...   با دخترم پنج تا بچه کوچیک بودند...   همه رو یکجوری عذاب میداد...وقتی رفت بچه ها نفس راحتی کشیدند و چهار تایی شاد و   شنگول بازی کردند...   خدا رو شکر که به خاطر دور بودن خونشون زودتر از بقیه رفتند و همه برای مدت کوتاهی نفس   راحتی کشیدند...   دخترکم میگه مامان تو رو خدا دیگه این دختر عموم رو د سبد سبد ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 97 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:28

پنجشنبه دعوتیم جشن تولد

تولد برادر زاده همسرم

همون که تولد دخترم رو از دماغمون درآورد با ادا و اطوارهاش

همین دیگه ...هیچی

به هر حال کسی نمیخونه که...

نوشته شده در دوشنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 13:49 توسط آیلار|

سبد سبد ستاره...
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 120 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:28

   بادو تا دختر به اسمهای سیمین و پریسا همکلاسی شدم...   خیلی بچه های خوبی بودند...با هم دوست شدیم...ترمی که من از دوستام جدا افتاده بودم   سیمین و پریسا بودند که نگذاشتند احساس تنهایی کنم...برای همین هم به جشن عروسیم   هم دعوتشان کردم...و جالب اینکه از بین تمام دوستانم فقط اون دو تا آمده بودند...   نه خبری از شفیقه شد نه فرشته و نه پریا...   فقط اون ترم نبود ترمهای بعد هم با هم دوست بودیم ...یعنی شفیقه رو هم من با اونها آشنا   کردم...چه روزهای خوب و خوشی بود...   سیمین خیلی آرام و شمرده شمرده حرف میزد...ملیح و آرام بودنش رو دوست داشتم...   دو سه روز پیش عکسهای پسر کوچولوش رو تو پروفایل تلگرام سبد سبد ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 96 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:28

  پست شماره 136 من مرتب یا یک قسمتهاییش حذف میشه یا با پستهای دیگه قاطی میشه   این اتفاق فقط واسه اون پست می افته ...   کسی میدونه چرا؟   کسی میدونه اینجا چه خبره؟     نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۵ساعت 10:13 توسط آیلار| سبد سبد ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت سبد سبد ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starsbasketo بازدید : 100 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:28